رفتن به محتوا

ژول ورن، نویسنده و شاعر فرانسوی

ژول ورن، نویسنده و شاعر فرانسوی

ژول گابریل ورن (به فرانسوی : Jules Gabriel Verne) ‏ (زاده ۸ فوریه ۱۸۲۸ – درگذشته ۲۴ مارس ۱۹۰۵) نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس  فرانسوی بود. او بیشتر شهرتش را مدیون داستان‌های ماجراجویانه‌ی علمی و تخیلی است. ژول ورن بیشترین آثار ترجمه شده در جهان را داشته است.

ژول ورن
ژول ورن نویسنده و شاعر فرانسوی

او در هشتم فوریه (۱۸۲۸) در یک خانوادهٔ مرفه در فرانسه متولد شد. به خواست پدرش تحصیلاتش را در رشتهٔ حقوق به پایان رساند، اما علاقه به نمایشنامه‌نویسی و رمان‌نویسی او را کم‌کم به سوی ادبیات کشاند. اگر چه در ابتدا در این کار موفق نبود و از نظر مالی هم در مضیقه بود، اما پس از آن به سرعت پیشرفت کرد.
همکاری ورن با انتشارات پیر-ژول اتزل منجر به خلق مجموعهٔ سفرهای شگفت‌انگیز؛ داستان‌هایی ماجراجویانه و محبوب شد. مهم‌ترین آن‌ها عبارت بودند از سفر به مرکز زمین (۱۸۶۴)، بیست هزار فرسنگ زیر دریا (۱۸۷۰)، و دور دنیا در هشتاد روز (۱۸۷۳).
او دومین نویسنده‌ای است که کتاب‌هایشان از سال ۱۹۷۹ تاکنون، بیشترین ترجمه را به زبان‌های گوناگون جهان داشته‌اند. قبل و بعد از او به‌ترتیب آگاتا کریستی و شکسپیر هستند.
در آغاز آثارش فقط در میان کودکان علاقه‌مندانی داشت تا آن که منتقد و نویسنده‌ای به نام مارسل موره (۱۹۶۹–۱۸۸۷) چند کتاب دربارهٔ ژول ورن نوشت و او را به دنیا معرفی کرد. مارسل موره در دو کتاب: ژول ورن بسیار شگفت‌انگیز (۱۹۶۰) و اکتشافات ژول ورن (۱۹۶۳) او را به دنیا شناساند و از آن به بعد دوستداران ادبیلت با نگاه جدی‌تری به او می‌نگرند.
ژول ورن هفتاد و هفت سال (۱۹۰۵–۱۸۲۹) زندگی کرد. او نزدیک به هشتاد داستان بلند و کوتاه و رسالهٔ پژوهشی و مقاله نوشته‌است. مانند تاریخ مصر و فرانسه و مستعمره‌هایش (۱۸۶۸) تاریخ رهنوردیهای بزرگ و رهنوردیهای بزرگ (۱۸۷۸) کریستف کلمب (۱۸۸۳) و افزون بر آن پانزده نمایشنامه نوشته که در آن دوره بر روی صحنه رفته‌است. شهرت او با سه داستان بلند مشهورش پنج هفته در بالن و سفر به مرکز زمین و از زمین به ماه (سفر به ماه) آغاز شد. در عصری که نویسندگان بااستعداد و چیره‌دستی چون بالزاک، دیکنز، الکساندر دوما، تولستوی، داستایوفسکی، تورگنیف، فلوبر، استاندال، جورج الیوت و امیل زولا و ده‌ها نویسنده نامدار دیگر می‌زیستند، ژول ورن موفق شد جایگاه خود را به عنوان نویسنده و گردآوری ماهر در میان این مشاهیر ثابت کند. او با پیش‌بینی‌های روشن بینانه ی خود، چراغ راهنمای دانشمندان در نیم و حتی یک قرن پس از خود شد. امروزه کشتی هسته‌ای ناتیلوس به افتخار کشتی افسانه‌ای به همین نام در اثر معروف او (بیست هزار فرسنگ زیر دریا) نامگذاری شده است.

ژول ورن

زندگی

ژول ورن در ۸ فوریه ۱۸۲۸ در شهر نانت متولد شد. پدرش پیر ورن در سال ۱۸۲۷ با دختری از نانت ازدواج کرده بود. هر چند که خانوادهٔ دختر بسیار ثروتمند بودند، پیر ورن که علاقه به آموختن و خواندن داشت به کار وکالت پرداخت. ژول ورن برادری به نام پل (۱۸۹۷–۱۸۲۹) و سه خواهر به نام‌های آنا، ماتیلد و ماری داشت.
در سال (۱۸۳۹) سوار بر کشتی خودش به نخستین دریانوردی دور و درازش پرداخت و به هند رفت. پس از بازگشت، در سال (۱۸۴۴) در دبیرستان نانت ثبتنام کرد و به آموختن سخنوری و فلسفه روی آورد. پس از گرفتن مدرکش، به پیشنهاد پدر به کارهای حقوقی مشغول شد. هم‌زمان به نوشتن نمایشنامه و نمایش غمناک (تراژدی) می‌پرداخت ولی خانواده‌اش برای نوشتن داستان‌های غم‌انگیز به او اعتراض می‌کردند و به همین علت به تدریج آن را کنار گذاشت.
در سال (۱۸۴۸) با گرفتن اجازه از پدر برای ادامهٔ تحصیل در رشته‌ی حقوق به پاریس رفت و در آنجا کوشید نمایشنامه‌های خود را به روی صحنه ببرد. با این حال کارها آن طور که جوان ساده‌دل شهرستانی می‌اندیشید پیش نمی‌رفت. پدر ماهانهٔ اندکی برای او می‌فرستاد و او ناچار برای گذران زندگی و هزینهٔ تحصیل صرفه‌جویی می‌کرد. یک بار برای تهیه پول بلیت نمایش شکسپیر ناچار شد سه روز غذا نخورد. با وجود این سختی‌ها همچنان به نوشتن ادامه داد.
در همین زمان با الکساندر دوما آشنا شد. او که شیفته‌ی استعداد ژول ورن جوان شده بود، وی را زیر و بال و پر خود گرفت و حتی برای دیدن نمایشنامه‌ها او را به لژ ویژهٔ خود می‌فرستاد.

او در سال ۱۹۸۳ برندهٔ جایزهٔ ویت برد شد و در نوامبر ۱۹۹۰ درگذشت. مجلهٔ تایم او را «یکی از پرخواننده‌ترین و تأثیرگذارترین نویسندگان نسل ما» نامید و نوشت: «کودکان عاشق داستان‌های رولد دال هستند و او را نویسندهٔ محبوب خود می‌دانند… داستان‌های او آثار کلاسیک آینده خواهند بود.»
رولد بارها با مرگ روبرو شد. در جنگ جهانی دوم شرکت کرد و در طی حادثه‌ای با هواپیما سقوط کرد اما در کمال ناباوری جان سالم به در برد. در کودکی هم در تصادفی بینی او به کلی از بین رفت اما طی جراح بینی او را به حال و روز خود برگرداند. در طول زندگی‌، عمل‌های جراحی زیادی داشت. سرانجام در سال ۱۹۹۰ میلادی در ۷۴ سالگی به دلیل بیماری نادری به نام سندروم میلودیسپلاستیک درگذشت.

در سال ۱۸۴۹ با الهام از دوما سه نمایشنامه می‌نویسد که یکی را دومای پدر می‌پسندد. در سال ۱۸۵۰ با همسر آینده‌اش که بیوه‌ای بیست و شش ساله بود آشنا شد و با او ازدواج کرد. در سال‌های ۱۸۵۹ تا ۱۸۶۱ به سفرهای پژوهشی در اسکاتلند و نروژ اسکاندیناوی رفت. پس از بازگشت اپرایی را بر روی صحنه برد. در ۳ اوت ۱۸۶۱ میشل ورن تنها فرزندش به دنیا آمد.
ژول ورن در سال ۱۸۶۲ با ناشری به نام پیر-ژول اتزل قرارداد فروش کتاب نامدار خود پنج هفته در بالن را امضا نمود. همکاری این دو بیست سال ادامه یافت. سرانجام ژول ورن دریافت که استعداد او در داستان‌نویسی است. هتزل که ستاره‌ای را یافته بود به ژول ورن پیشنهاد همکاری با ماهنامه‌ای به نام آموزش و سرگرمی‌ها را داد. او این پیشنهاد را پذیرفت و در ۲۰ مارس ۱۸۶۴ ماجراهای کاپیتان هاتراس را در آن به صورت پاورقی منتشر کرد و آن را به صورت کتابی درآورد. در سال ۱۸۶۵ سفر به مرکز زمین و سپس از زمین به ماه را چاپ کرد. با این حال نباید فراموش کرد که روزنامه جدی و پر خوانندهٔ دبا گفتمان‌های پاورقی از زمین به کره ماه و رهنوردی به دور ماه را چاپ کرده‌است.
در سال ۱۸۶۶ که ژول ورن به اوج شهرت و موفقیت رسیده بود برای خود یک کشتی خرید و آن را به نام پسرش سن میشل گذاشت. این قایق ماهیگیری دفتر کار و مرکز مطالعهٔ او شمرده می‌شد و وقتی در دریای مانش دریانوردی یا روی رودخانه سن کشتی می‌راند، به اندیشیدن می‌پرداخت و دستاورد اندیشه‌های خود را به روی کاغذ می‌آورد. در سال ۱۸۶۷ با برادرش پل با کشتی مجهزی راهی آمریکا شد و در بازگشت شاهکار ارزشمند خود بیست هزار فرسنگ زیر دریا را نوشت. در سال ۱۸۷۲ به شهر امیان زادگاه همسرش رفت و در آنجا اقامت کرد. دو سال پس از آن یک مهمانخانه خودمانی و این بار یک کشتی گردشی خرید و نام آن را سن میشل دوم گذاشت. دور دنیا در هشتاد روز را به روی صحنه برد که اجرای آن دو سال با موفقیت تمام ادامه یافت.
ژول ورن در سال ۱۸۷۱ پدر و در سال ۱۸۸۷ مادر خود را از دست داد. در سال ۱۸۹۷ برادرش پل مهاجرت کرد و خودش در سال ۱۹۰۲ دچار آب‌مروارید گردید. اگر چه در سال‌های شهرتش چنین یاد کرده‌است: «من هیچ گلایه‌ای از زیستن ندارم». در سال ۱۸۴۹ با الهام از دوما سه نمایشنامه می‌نویسد که یکی را دومای پدر می‌پسندد و در سال ۱۸۵۰ نمایشنامهٔ یاد شده به نام «پوشال‌های برباد رفته» در نمایش‌خانه (تئاتر) تاریخی بر روی صحنه می‌رود و با موفقیت نِسبی روبرو می‌شود. در کنار این‌ها، ژول ورن ادامه تحصیل در رشتهٔ حقوق را فراموش نکرد و به درخواست پدرش پس از فراغت از تحصیل در شهر نانت به کار دادگویی پرداخت. با این حال عشق به نویسندگی او را رها نمی‌کرد و مجدداً روانهٔ پاریس شد. برای گذران زندگی ناچار به تدریس شد و در آن حال به نوشتن می‌پرداخت و دستاورد آن روزگار چند داستان است که سال‌ها بعد با نام فضانوردی‌های شگفت انتشار یافت. در سال ۱۸۵۲ ژول ورن نخستین نوشتهٔ بزرگ خود را به نام مارتین پاز را که داستانی تاریخی دربارهٔ جنگ‌ها و برخوردهای هندوها و دورگه‌های پرونی و اسپانیولی بود در رشته انتشارات دیرینکدهٔ خانواده‌ها چاپ کرد.
نویسندهٔ ۲۴ سالهٔ فرانسوی اکنون به چنان نام‌آوری رسیده بود که در همهٔ محفل‌های ادبی راجع به ذوق و قریحه و پهناوری دانسته‌های او به ویژه در رشتهٔ گیتی‌شناسی گفتگو می‌شد. در سال ۱۸۵۳ نمایشنامهٔ دیگر ژول ورن در نمایش‌خانه لیریک با کامیابی فراوانی روبرو شد. سال بعد نخستین داستان بلند خود به نام ارباب زاخاری و زمستانی در قطب جنوب منتشر کرد و در این حال از نوشتن نمایشنامه نیز دست برنمی‌داشت. در سال ۱۸۵۷ با همسر آینده‌اش که بیوه‌ای بیست و شش ساله بود آشنا گردید و سپس با وی ازدواج کرد. در سال‌های ۱۸۵۹ تا ۱۸۶۱ به سفرهای پژوهشی در اسکاتلند و نروژ اسکاندیناوی پرداخت. پس از بازگشت اپرایی را بر روی صحنه برد. در ۳ اوت ۱۸۶۱ میشل ورن تنها فرزند وی به دنیا آمد.
ژول ورن در سال ۱۸۶۲ با ناشری به نام پیر-ژول اتزل قرارداد فروش کتاب نامدار خود پنج هفته در بالن را امضا نمود. همکاری این دو بیست سال ادامه یافت. بالاخره ژول ورن دریافت که استعداد او در داستان‌نویسی است و ابتدا فرانسه و در اندک زمانی پس از آن تمام دنیا از وجود این نویسندهٔ آفریننده آگاه گردید. هتزل که اینک ستاره‌ای را یافته بود به ژول ورن پیشنهاد همکاری با ماهنامه‌ای به نام آموزش و سرگرمی‌ها را داد. او این پیشنهاد را پذیرفت و در ۲۰ مارس ۱۸۶۴ ماجراهای کاپیتان هاتراس را در آن به گونه پاورقی منتشر نمود و سپس آن را به صورت کتابی درآورد و در سال ۱۸۶۵ سفر به مرکز زمین و سپس از زمین به ماه را به نام خط سیر یکراست در ۹۷ ساعت و۲۰ دقیقه چاپ کرد. با این حال نباید فراموش کرد که روزنامه جدی و پر خوانندهٔ دبا گفتمان‌های پاورقی از زمین به کره ماه و رهنوردی به دور ماه را چاپ کرده‌است.

من هیچ گلایه ای از زیستن ندارم.

در سال ۱۸۶۶ که ژول ورن به اوج نام‌آوری و کامیابی خود رسیده بود برای خود یک کشتی گردشی خرید و آن را به نام پسرش سن میشل گذاشت. این قایق ماهیگیری دفتر کار و مرکز مطالعهٔ او شمرده می‌شد و هنگامی که در دریای مانش دریانوردی یا در روی رودخانه سن کشتی می‌راند، در همان هنگام به اندیشیدن می‌پرداخت و دستاورد اندیشه‌های خود را به گونهٔ اثرهای جاودانی به روی کاغذ می‌آورد. در سال ۱۸۶۷ به همراه برادرش پل با کشتی مجهزی به نام گریت ایسترن رهسپار آمریکا شد و در بازگشت شاهکار ارزندهٔ خود به نام بیست هزار فرسنگ زیر دریا را نوشت. در سال ۱۸۷۲ به شهر امیان زادبوم همسرش رفت و در آنجا اقامت کرد. دو سال پس از آن یک مهمانخانه خودمانی و این بار یک کشتی گردشی واقعی خرید و نام آن را سن میشل دوم گذاشت دور دنیا در هشتاد روز را به روی صحنه برد که اجرای آن دو سال با موفقیت تمام ادامه یافت.
ژول ورن در سال ۱۸۷۱ پدر و در سال ۱۸۸۷ مادر خود را از دست داد. در سال ۱۸۹۷ برادرش پل رخت به سرزمین دیگر کشید و خود وی در سال ۱۹۰۲ دچار آب‌مروارید گردید. اگر چه که در سال‌های شهرتش چنین گفته‌است: «من هیچ گله‌ای از زندگی ندارم کم و بیش هر آنچه را می‌خواسته‌ام، به‌دست آورده‌ام.» در سال ۱۸۸۷–۱۸۸۶ پس از یک درام خانوادگی که به تیراندازی برادرزاده‌اش به سوی او انجامید و با دو گلوله زخمی‌اش کرد و هیچ‌کس هم دلیلش را ندانست، ژول ورن به ادامه‌ی خود در شورای شهر امیان که از چندی پیش به آن سرگرم بود، پرداخت. به نظر می‌رسد که شخصیت اداری و نویسندگی وی ناهماهنگی ندارند. در سال ۱۸۹۲ به خواهرانش می‌نویسد: پاریس دیگر مرا نخواهد دید. زندگی‌نامه نویسان ژول ورن او را در سال‌های ۱۹۰۵–۱۸۸۴ افسرده و سرخورده توصیف کرده و این برداشت را از یکی از نامه‌هایی که برای خواهرش فرستاده به‌دست آورده‌اند: «هر جور خوشی و شادی برایم غیرقابل تحمل شده و شخصیت من تغییر کرده و فکرهایی بر من راه یافته که هرگز از آن رهایی نخواهم یافت.»

هرچند که با استناد به نوشته‌های دیگر عکس این دیدگاه رفتاری نیز بیان شده‌است؛ زیرا او تا وقتی که می‌توانست قلم به دست گیرد دست از تلاش برنداشت. حتی یک بار نزد نویسنده ایتالیایی دوآمی چیس گفته بود: وقتی که من کاری ندارم، احساس می‌کنم که زندگی از هستی‌ام رخت بر بسته‌است. او همچنان به خواندن نوشته‌های ادگار آلن پو که بسیار به آن دلبسته بود و به نوشتن داستان نامدارش ابوالهول یخ‌ها ادامه می‌داد. تا ۲۴ مارس ۱۹۰۵ که به ابدیت پیوست ده کتاب دیگر نوشت. ژول ورن در ۲۴ مارس ۱۹۰۵ بر اثر دیابت، در شهر امیان درگذشت.
ژول ورن چند سال پیش از مرگ به یادگیری زبان اسپرانتو علاقمند شده بود و قصد داشت بخشهایی از رمان ناتمام سفر تحقیقی را به این زبان بنویسد.