رفتن به محتوا

جادوگر شگفت‌انگیز شهر از

جادوگر شگفت‌انگیز شهر از

جادوگر شگفت‌انگیز شهر از (به انگلیسی The Wonderful Wizard of Oz) رمانی آمریکایی برای کودکان است که توسط ال. فرانک باوم نوشته شده و توسط ویلیام والاس دنسلو تصویرگری شده‌است. در این داستان دختر مزرعه‌دار کانزاس به نام دوروتی پس از اینکه گردباد او و سگ خانگی‌اش توتو را  از خانه‌شان دور می‌کند، به سرزمین جادویی اوز می‌رسد.  پس از ورود به اوز متوجه می‌شود که تا زمانی که جادوگر شرور غرب را نابود نکند، نمی‌تواند به خانه بازگردد.

جادوگر شهر از
کتاب داستان جادوگر شگفت انگیز شهر از

این کتاب اولین بار در سال ۱۹۰۰ توسط شرکت جورج ام. هیل ایالات متحده منتشر شد. در ژانویه ۱۹۰۱، شرکت انتشارات چاپ اولین نسخه را به پایان رساند، در مجموع ۱۰۰۰۰ نسخه، که به سرعت فروش رفت. تا سال ۱۹۵۶ که وارد مالکیت عمومی شد، سه میلیون نسخه فروخته بود. اغلب با عنوان جادوگر شهر اوز تجدید چاپ می‌شد که عنوان اقتباس موزیکال موفق ۱۹۰۲ برادوی و نیز فیلم لایو اکشن کلاسیک ۱۹۳۹ است. 
موفقیت زیاد رمان اصلی ۱۹۰۰ و موزیکال ۱۹۰۲ برادوی، باوم را بر آن داشت تا سیزده کتاب دیگر درباره‌ی اوز بنویسد که دنباله‌های رسمی داستان اول هستند. بیش از یک قرن بعد، این کتاب یکی از شناخته‌شده‌ترین داستان‌های ادبیات آمریکاست و کتابخانه‌ی کنگره آن را « دوست‌داشتنی‌ترین افسانه‌ی خانگی آمریکا» اعلام کرده‌است.

ال فرانک باوم نویسنده کتاب داستان جادوگر شگفت انگیز شهر از

باوم در نامه ای به برادرش نوشت که ناشر کتاب، جورج ام. هیل، فروش حدود ۲۵۰۰۰۰ نسخه را پیش‌بینی کرده‌است. با وجود این، هیل در ابتدا پیش‌بینی نکرد که کتاب اینقدر موفق خواهد بود. او زمانی موافقت کرد که کتاب را منتشر کند که مدیر خانه اپرای بزرگ شیکاگو، فرد آر. هاملین، متعهد شد که آن را به صورت نمایشی موزیکال برای تبلیغ رمان تبدیل کند. نمایشنامه‌ی جادوگر شهر اوز در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۲ به نمایش درآمد. برای تناسب با سلیقه‌ی بزرگسالان در آن تجدید نظر شد و با لباس‌هایی که از طراحی‌های دنزلو الگوبرداری شده بودند، به روی صحنه رفت. هنگامی که شرکت انتشاراتی هیل در سال ۱۹۰۱ ورشکست شد، شرکت بابز-مریل مستقر در ایندیاناپولیس انتشار رمان را از سر گرفت. تا سال ۱۹۳۸، بیش از یک میلیون نسخه از کتاب چاپ شده بود. تا سال ۱۹۵۶، فروش به سه میلیون نسخه افزایش یافت.

داستان کتاب

دوروتی دختر جوانی است که با عمه ام، عمو هنری و سگش توتو در مزرعه ای در دشت کانزاس زندگی می‌کند. یک روز، او و توتو گرفتار طوفانی می‌شوند که آن‌ها و خانهٔ مزرعه را به کشور مونچکین در سرزمین جادویی اوز می‌برد. خانه در حال سقوط، جادوگر شرور شرق، حاکم شرور مانچکینز را کشته‌است. جادوگر خوب شمال با سه مونچکین سپاسگزار وارد می‌شود و کفش‌های نقره‌ای جادویی را که زمانی متعلق به جادوگر بود، به دوروتی می‌دهد. جادوگر خوب به دوروتی می‌گوید که تنها راه به خانه این است که جاده آجری زرد رنگ را به سمت شهر زمرد دنبال کند و از جادوگر بزرگ و قدرتمند اوز کمک بخواهد. دوروتی سفر خود را آغاز می‌کند، جادوگر خوب شمال پیشانی او را می‌بوسد و به او طلسم جادویی محافظت از آسیب می‌دهد. دوروتی در راه پایین جاده آجری زرد در ضیافتی که توسط مونچکین به نام بوک برگزار می‌شود شرکت می‌کند. روز بعد، مترسکی را از میله‌ای که روی آن آویزان است آزاد می‌کند، روغن قوطی را به مفاصل زنگ‌زده یک آدم آهنی حلبی می‌مالد و با شیری ترسو ملاقات می‌کند. مترسک مغز می‌خواهد، آدم آهنی حلبی قلب، و شیر شجاعت، بنابراین دوروتی آنها را تشویق می‌کند تا با او و توتو به شهر زمرد سفر کنند و از جادوگر کمک بخواهند. پس از چند ماجراجویی، مسافران به شهر زمردی می‌رسند و با نگهبان دروازه‌ها ملاقات می‌کنند. او از آنها می‌خواهد عینک‌های سبز رنگی به چشم بزنند تا چشم‌هایشان از درخشش شهر کور نشود. هر کدام برای دیدن جادوگر فراخوانده می‌شوند. او برای دوروتی شبیه یک سر غول‌پیکر، برای مترسک شبیه یک بانوی دوست‌داشتنی، برای آدم آهنی حلبی شبیه یک جانور وحشتناک و برای شیر شبیه یک توپ آتشین ظاهر می‌شود.

جادوگر شهر از

او موافقت می‌کند که در صورت کشتن جادوگر شرور غرب که بر کشور وینکی حکومت می‌کند به همه آنها کمک کند. گاردین به آنها هشدار می‌دهد که هیچ‌کس تا به حال موفق به این کار نشده‌است. جادوگر شرور غرب مسافران را با یک چشم تلسکوپی خود می‌بیند که نزدیک می‌شوند. او گله‌ای گرگ‌ را می‌فرستد تا به آنها حمله کنند، اما آدم آهنی حلبی آنها را با تبر خود می‌کشد. او کلاغ‌های وحشی را می‌فرستد تا چشم‌هایشان را نوک بزنند، اما مترسک با چرخاندن گردن‌شان آنها را می‌کشد. جادوگر گروهی از زنبورهای سیاه را احضار می‌کند تا آنها را نیش بزنند، اما آنها کشته می‌شوند در حالی که مترسک بقیه را پنهان می‌کند. او یک دوجین از برده‌های وینکی خود را می‌فرستد تا به آنها حمله کنند، اما شیر برای دفع آنها محکم می‌ایستد. در نهایت، او از قدرت کلاه طلایی خود استفاده می‌کند تا میمون‌های بالدار را بفرستد تا دوروتی، توتو و شیر را بگیرند، مترسک را باز کنند و آدم آهنی حلبی را فرو ببرند. دوروتی مجبور می‌شود برده شخصی جادوگر شود، در حالی که جادوگر قصد دارد کفش‌های نقره ای او را بدزدد. جادوگر با موفقیت دوروتی را از یکی از کفش‌های نقره ای اش بیرون می‌آورد. او با عصبانیت یک سطل آب به سمت جادوگر پرتاب می‌کند و از دیدن آب شدن او شوکه می‌شود. وینکی‌ها از رهایی از ظلم او خوشحال می‌شوند و به تعمیر مترسک و آدم آهنی کمک می‌کنند. آنها از تین وودمن می‌خواهند که فرمانروای آنها شود. او پس از کمک به دوروتی برای بازگشت به کانزاس موافقت می‌کند. دوروتی کلاه طلایی جادوگر را پیدا و میمون‌های بالدار را احضار می‌کند تا او و دوستانش را به شهر زمردی برگردانند. پادشاه میمون‌های بالدار می‌گوید که چگونه او و گروهش توسط جادوگر گایلت از شمال به کلاهک افسون شده‌اند و دوروتی ممکن است از آن برای احضار دو بار دیگر استفاده کند. وقتی دوروتی و دوستانش دوباره جادوگر را ملاقات می‌کنند، توتو به صفحه‌ای در گوشه‌ای از اتاق تاج و تخت اشاره می‌کند که جادوگر را نشان می‌دهد، که متأسفانه توضیح می‌دهد که او یک پیرمرد معمولی است که با بالون به اوز آمده‌است. او برای مترسک یک سر پر از سبوس، سنجاق و سوزن، برای آدم آهنی، قلب ابریشم پر از خاک اره، و برای شیر معجون “شجاعت” فراهم می‌کند. او تصمیم می‌گیرد دوروتی و توتو را به خانه ببرد و سپس با بالون خود به اوماها برگردد. در هنگام اخراج، مترسک را به جای او منصوب می‌کند، که پس از کمک به دوروتی برای بازگشت به کانزاس، موافقت می‌کند. توتو یک بچه گربه را در میان جمعیت تعقیب می‌کند و دوروتی به دنبال او می‌رود، اما طناب‌های نگهدارنده بالون شکسته می‌شوند و جادوگر شناور می‌شود. دوروتی میمون‌های بالدار را احضار می‌کند و به آنها می‌گوید که او و توتو را به خانه ببرند، اما آنها توضیح می‌دهند که نمی‌توانند از صحرای اطراف اوز عبور کنند. سرباز با سبیل‌های سبز به دوروتی اطلاع می‌دهد که گلیندا، جادوگر خوب جنوب ممکن است بتواند به او کمک کند تا به خانه بازگردد، بنابراین مسافران سفر خود را برای دیدن قلعه گلیندا آغاز می‌کنند. در راه، شیر عنکبوت غول پیکری را می‌کشد که حیوانات را در جنگل وحشت زده می‌کند. آنها از او می‌خواهند که پادشاه آنها شود، که او پس از کمک به دوروتی برای بازگشت به کانزاس موافقت می‌کند. دوروتی برای بار سوم میمون‌ها را احضار می‌کند تا آنها را بر فراز تپه ای به سمت قلعه گلیندا پرواز دهد. گلیندا به آنها نشان می‌دهد که کفش‌های نقره‌ای دوروتی می‌تواند او را به هر جایی که می‌خواهد ببرد. او دوستانش را در آغوش می‌گیرد که همگی از طریق سه استفاده گلیندا از کلاه طلایی به پادشاهی جدید خود بازگردانده می‌شوند: مترسک به شهر زمرد، آدم آهنی به کشور وینکی، و شیر به جنگل. پس از آن کلاه به پادشاه میمون‌های بالدار داده می‌شود و او و گروهش را آزاد می‌کند. دوروتی توتو را در آغوش می‌گیرد، سه بار پاشنه‌هایش را به هم می‌زند و آرزو می‌کند که به خانه بازگردد. پس از آن شروع به چرخیدن در هوا و غلتیدن روی چمن‌های دشت کانزاس، تا خانهٔ مزرعه می‌کند. کفش‌های نقره‌ای در مسیر از پاهایش می‌افتند و در صحرای مرگبار گم می‌شوند. او به سمت عمه ام می‌دود و می‌گوید: “خیلی خوشحالم که دوباره به خانه آمدم!”

این کتاب توسط دوست و همکار باوم، دبلیو دبلیو دنسلو، که حق چاپ را نیز در اختیار داشت، تصویرسازی شده‌است. این طرح برای آن زمان مجلل بود، با تصاویر در بسیاری از صفحات، پس‌زمینه در رنگ‌های مختلف، و چندین تصویر صفحه رنگی.  این حروف دارای سبک قدیمی مونوتایپ است که به تازگی طراحی شده‌است. در سپتامبر ۱۹۰۰، گراند رپیدز هرالد نوشت که تصاویر دنزلو «به همان اندازه داستان هستند که در نوشته‌ها». سرمقاله معتقد بود که اگر عکس‌های دنزلو نبود، خوانندگان نمی‌توانستند دقیقاً چهره‌های دوروتی، توتو و سایر شخصیت‌ها را به تصویر بکشند. تصاویر دنزلو آنقدر شناخته شده بود که تجار بسیاری از محصولات اجازه استفاده از آنها را برای تبلیغ کالاهای خود گرفتند. شکل‌های مترسک، چوب‌دار حلبی، شیر ترسو، جادوگر و دوروتی به مجسمه‌های لاستیکی و فلزی ساخته شدند. جواهرات لباس، اسباب بازی‌های مکانیکی و صابون نیز با استفاده از فیگورهای آنها طراحی شده‌است.  ظاهر متمایز تصاویر دنزلو منجر به تقلیدکنندگان در آن زمان شد، به ویژه زائبرلیندا، جادوگر خردمند اثر ایوا کاترین گیبسون، که هم از تایپوگرافی و هم از طراحی تصویرسازی اوز تقلید می‌کرد. نسخه جدیدی از کتاب در سال ۱۹۴۴ با تصاویری از Evelyn Copelman منتشر شد.  اگرچه ادعا می‌شد که تصاویر جدید بر اساس نسخه‌های اصلی دنزلو هستند، اما بیشتر شبیه شخصیت‌هایی هستند که در نسخه فیلم معروف کتاب باوم در سال ۱۹۳۹ دیده می‌شود. بسیاری از شخصیت‌ها، وسایل و اتفاق های رمان از زندگی شخصی باوم گرفته شده‌اند. باوم مشاغل مختلفی داشت، بسیار نقل مکان کرد و در معرض دید افراد زیادی قرار گرفت، بنابراین داستان می‌توانست از جنبه‌های مختلف زندگی او الهام گرفته شود. در مقدمه داستان، باوم می‌نویسد که «آرزو دارد این کتاب یک افسانه مدرن باشد، که در آن شگفتی و شادی باشد و دردها و کابوس‌ها کنار گذاشته شود.»

مترسک و آدم آهنی

در کودکی، باوم کابوس‌ مترسکی را می‌دید که او را در یک مزرعه دنبال می‌کرد. لحظاتی قبل از اینکه مترسک تقریباً او را بگیرد، در مقابل چشمانش از هم می‌پاشید. چند دهه بعد، باوم در بزرگسالی، شکنجه گر خود را به عنوان مترسک در رمان ادغام کرد. در اوایل دهه ۱۸۸۰، نمایشنامه کبریت باوم در حال اجرا بود که “سوسو زدن از فانوس نفت سفید جرقه ای را به تیرها زد و باعث شد تا خانه اپرای باوم توسط شعله‌های آتش سوخته شود. محقق Evan I. Schwartz پیشنهاد کرد که این ممکن است الهام‌بخش شدیدترین وحشت مترسک باشد: «فقط یک چیز در جهان وجود دارد که من از آن می‌ترسم. یک کبریت روشن.» به گفته‌ی پسر باوم، هری، آدم آهنی از علاقه‌ی باوم به نمایشگرهای پنجره متولد شد. او می‌خواست چیزی جذاب برای نمایشگرهای پنجره بسازد، بنابراین از مجموعه‌ای ترکیبی برای ساختن یک چهره‌ی خیره‌کننده استفاده کرد. از دیگ شستشو، بدن، از لوله‌های اجاق گاز پیچ و مهره ای؛ دست و پا و از کف دیگ، یک صورت درست کرد. سپس یک کلاه قیفی روی شکل قرار داد که در نهایت تبدیل به آدم آهنی شد.

دوروتی، عمو هنری، و جادوگران

همسر باوم، مود گیج، همیشه به ملاقات خواهرزاده تازه متولد شده آنها، دوروتی لوئیز گیج می‌رفت که او را به جای دختری که هرگز نداشت، دوست داشت. تا اینکه نوزاد به شدت بیمار شد و در پنج ماهگی بر اثر «احتقان مغز» درگذشت. مود ویران شده بود.  فرانک برای کاهش ناراحتی او، قهرمان داستان جادوگر شگفت‌انگیز شهر اوز را دختری به نام دوروتی قرار داد و کتاب را به همسرش تقدیم کرد.  نوزاد در گورستان همیشه سبز به خاک سپرده شد. سنگ قبر او مجسمه شخصیت دوروتی را در کنار خود دارد. چند دهه بعد، جوسلین بوردیک – دختر خواهرزاده دیگر باوم، مگدالنا کارپنتر گفت که مادرش نیز تا حدی الهام‌بخش شخصیت دوروتی بوده‌است.  بوردیک ادعا کرد که عموی بزرگش “زمان قابل توجهی را در خانه “سرپنتر” گذراند و بسیار به ماگدالنا وابسته شد.  بوردیک شباهت‌های زیادی را بین خانه مادرش و مزرعه عمه ام و عمو هنری گزارش کرده‌است.

جادوگر شهر از

عمو هنری از هنری گیج، پدر زن باوم الگوبرداری شد. هنری که توسط همسرش ماتیلدا اداره می‌شد، به ندرت با او مخالفت می‌کرد. با این حال، او در تجارت شکوفا شد و همسایگانش به او نگاه کردند. به همین ترتیب، عمو هنری «مردی منفعل اما سخت کوش» بود که «سخت و موقر به نظر می‌رسید و به ندرت صحبت می‌کرد». جادوگران در رمان تحت تأثیر تحقیقات شکار جادوگران جمع‌آوری شده توسط ماتیلدا گیج قرار گرفتند. داستان اعمال وحشیانه علیه جادوگران متهم، باوم را می‌ترساند. دو رویداد کلیدی در رمان شامل جادوگران شرور است که از طریق ابزارهای استعاری با مرگ خود روبرو می‌شوند.

شهر زمرد و سرزمین اوز

در سال ۱۸۹۰، باوم در آبردین، داکوتای جنوبی در طول یک خشکسالی زندگی می‌کرد و داستانی شوخ‌آمیز در ستون «بانوی ما» در پیشگامان شنبه آبردین دربارهٔ کشاورزی نوشت که به اسب‌هایش عینک سبز رنگ می‌داد و باعث می‌شد آنها باور کنند که چوب چیپس‌هایی که می‌خوردند تکه‌های علف بود.  به همین ترتیب، جادوگر مردم شهر زمرد را وادار کرد که از عینک سبز رنگ استفاده کنند تا باور کنند که شهرشان از زمرد ساخته شده‌است.
در طول اقامت کوتاه باوم در آبردین، انتشار افسانه‌ها در مورد غرب فراوان ادامه یافت. با این حال، غرب به جای اینکه سرزمین عجایب باشد، به دلیل خشکسالی و افسردگی به یک سرزمین بایر تبدیل شد. در سال ۱۸۹۱، باوم خانواده خود را از داکوتای جنوبی به شیکاگو نقل مکان کرد. در آن زمان، شیکاگو برای نمایشگاه جهانی کلمبیا در سال ۱۸۹۳ آماده می‌شد. محقق لورا بارت اظهار داشت که شیکاگو «به‌طور قابل توجهی شبیه اوز است تا کانزاس». پس از کشف این که افسانه‌ها در مورد ثروت‌های بی حساب غرب بی اساس هستند، باوم «گسترش مرزهای آمریکا در اوز» را ایجاد کرد. از بسیاری جهات، خلقت باوم شبیه به مرز واقعی است مگر اینکه غرب در آن زمان هنوز توسعه نیافته بود. مانچکینز دوروتی که در ابتدای رمان با آن‌ها مواجه می‌شود، نماینده کشاورزان است، همان‌طور که وینکی‌هایی که بعداً ملاقات می‌کند.
افسانه‌های محلی می‌گویند که اوز، که به عنوان شهر زمرد نیز شناخته می‌شود، از یک ساختمان قلعه مانند برجسته در جامعه پارک قلعه در نزدیکی هلند، میشیگان، جایی که باوم در تابستان زندگی می‌کرد، الهام گرفت. جاده آجری زرد از جاده‌ای که در آن زمان با آجرهای زرد سنگفرش شده بود، در Peekskill، نیویورک، جایی که Baum در آکادمی نظامی Peekskill حضور داشت، مشتق شد. محققان باوم اغلب از نمایشگاه جهانی شیکاگو در سال ۱۸۹۳ («شهر سفید») به عنوان الهام‌بخش شهر زمرد یاد می‌کنند. افسانه‌های دیگر نشان می‌دهد که الهام از هتل دل کورونادو در نزدیکی سن دیگو، کالیفرنیا است. باوم مهمان مکرر هتل بود و چندین کتاب اوز را در آنجا نوشته بود. در مصاحبه ای در سال ۱۹۰۳ با The Publishers’ weakly باوم گفت که نام “Oz” از کابینه پرونده او با برچسب “O-Z” آمده‌است.
برخی از منتقدان معتقدند که اوز باوم ممکن است از استرالیا الهام گرفته شده باشد. استرالیا اغلب در زبان محاوره ای نوشته می‌شود یا به آن “Oz” می‌گویند. علاوه بر این، در اوزمای اوز (۱۹۰۷)، دوروتی در نتیجه طوفانی در دریا در حالی که او و عمو هنری با کشتی به استرالیا سفر می‌کنند، به اوز بازمی‌گردد. مانند استرالیا، اوز یک قاره جزیره ای در غرب کالیفرنیا با مناطق مسکونی است که با یک بیابان بزرگ هم‌مرز است. شاید باوم قصد داشت اوز استرالیا یا سرزمینی جادویی در مرکز صحرای بزرگ استرالیا باشد.

ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب

باوم علاوه بر تأثیرپذیری از افسانه‌های برادران گریم و هانس کریستین اندرسن،  تحت تأثیر رمان «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» قرار گرفت. اگرچه باوم طرح رمان کارول را نامنسجم می‌دانست، اما منبع محبوبیت کتاب را خود آلیس می‌دانست – کودکی که خوانندگان جوان‌ می‌توانستند با او همذات پنداری کنند، و این بر انتخاب دوروتی به‌عنوان قهرمان داستان توسط باوم تأثیر گذاشت.
باوم همچنین تحت تأثیر دیدگاه کارول قرار گرفت که کتاب‌های کودکان باید به شکلی زیبا به تصویر کشیده شوند، خواندن آن لذت بخش باشد و حاوی هیچ درس اخلاقی نباشد.  در دوران ویکتوریا، کارول این انتظار عمومی را رد کرده بود که کتاب‌های کودکان باید از درس‌های اخلاقی پر شوند و معتقد بود باید به کودکان اجازه داده شود که کودک باشند.
اگرچه باوم تحت تأثیر آثار انگلیسی کارول بود، اما به دنبال خلق داستانی بود که دارای عناصر آمریکایی قابل تشخیصی مانند کشاورزی و صنعتی شدن باشد.  در نتیجه، باوم ویژگی‌های متعارف یک افسانه مانند جادوگران و جادوگران را با وسایل شناخته شده در زندگی خوانندگان جوانش در غرب میانه مانند مترسک‌ها و مزارع ذرت ترکیب کرد.