
رمان یوزپلنگانی که با من دویده اند
آواز کشتگان رمانی است اثر رضا براهنی، که نخستین بار در سال ۱۳۶۲ منتشر شد. داستان کتاب دربارهی محمود شریفی استاد دانشگاهی است که به دلیل نوشته هایش علیه حکومت به زندان افتاده است. بعد از آزاد شدن سمت استادی اش از او گرفته می شود و او به عنوان یک کارمند اداری در دانشگاه مشغول می شود . محمود سعی می کند از سیاست دوری کند، مطلب انتقادی ننویسد و فقط به همسر خود سهیلا و دخترش گلناز فکر کند. ولی زندگی عادی برای او ممکن نیست؛ ساواک همه جا او را زیر نظر دارد، دانشجویان به او عنوان یک رهبر نگاه می کنند، همکاران و دوستانش از کوچکترین معاشرت با او در هراسند. رمان فضایی بحرانی دارد. بازگشت به گذشته بسیار به موقع و در جای خودش اتفاق می افتد. و نگاهی است بر قسمتی از تاریخ سرزمین مان. آواز کشتگان در سه فصل نوشته شده و در هر فصل نویسنده با شگردهای خاص خود داستان را به گونه ای روایت می کند که مخاطب با داستان درگیر شود . نثر براهنی در این رمان می تواند به شکل یک کارگاه آموزشی، خوانندهی علاقه مند را با زیرو بم های نوشتن آشنا کند. رمان آواز کشتگان با ساختاری آشفته، بیان گر وقایع دانشگاه تهران، نحوه تعامل یا تعارض استادان با دانشجویان روشنفکر و عملکرد ماموران ساواک در مسائل مختلف فرهنگی، عقیدتی و سیاسی در دوران قبل از انقلاب اسلامی است. براهنی در خلق این رمان، علاوه بر توصیف موقعیت ها به صورت جسته و گریخته به بعضی از حوادث تاریخی قبل از انقلاب پرداخته است.
دوران کودکی همراه با فقر و رنج، و آگاهی و درکی که حاصل شناخت جهان امروز است، دشمنی محمود شریفی را نسبت به رژیم حاکم بر می انگیزد و باعث می شود مانند پدرش و دانشجویان جوانش رنج زندان و شکنجه را تا حد مرگ تجربه و تحمل کند. هم با دنیای علمی و هم با فضای اجتماعی و سیاسی جهان امروز معاصرند. محمود شریفی شخصیت اصلی رمان، از سومین گروه استادان است.
دوران کودکی همراه با فقر و رنج، و آگاهی و درکی که حاصل شناخت جهان امروز است، دشمنی محمود شریفی را نسبت به رژیم حاکم بر می انگیزد و باعث می شود مانند پدرش و دانشجویان جوانش رنج زندان و شکنجه را تا حد مرگ تجربه و تحمل کند.
بخشی از کتاب:
“اینبار که میآمدند، دیگر دفعه آخر بود. این را میدانست. چیزی سادهتر از این نمیتوانست باشد. آنها باید تصمیم میگرفتند، مستقیم، دقیق و بدون رودربایستی وارد عمل میشدند و عمل را تا مرحله آخر اجرا میکردند… طرفهای او دیگر او را خوب میشناختند و او هم آنها را خوب میشناخت. این دفعه به هر صورتی که پیداشان میشد، دفعه آخر بود.”