
رمان پرنده من، فریبا وفی
خورشید خانم که خسته بود
رفت پشت آن ماه کبود
هلال ماه ابروکمان
نشست کنار آسمان
ستارهها دور و برش
الماس میریختند به سرش
وقتی که شب سحر شد
خروس از آن خبر شد
قوقولی قوقو را سر داد
به بچهها خبر داد:
کی خوابه کی بیداره؟
صبح شده وقت کاره
شاعر: پروین دولت آبادی