داستان به موازات پسربچه رشد می‌کند و با شخصیت اصلی داستان بزرگ می‌شود. ماجراهای اصلی در میانسالی شخصیت اصلی رخ می‌دهد. این رمان داستان یک نویسنده به نام آرمان روزبه و یک دختر روزنامه‌نگار است. کتاب با یک خاطره از دروان کودکی آرمان شروع می‌شود. خاطره‌ای که در ادامه اساس اتفاقات بعدی کتاب است. نویسنده‌ی داستان ما پس از اتفاقاتی عجیب به بیمارستان روانی منتقل می‌شود و تا یک‌سوم انتهایی داستان، تلاش او برای رهایی را شاهد هستیم. از طرف دیگر معشوقه‌اش، مارال پس از یک سال که فکر می‌کرده آرمان مرده؛ با دریافت نامه‌هایی مشکوک دوباره جستجویش را برای یافتن نویسنده شروع می‌کند. در پایان‌ کتاب، رازی که روزبه معین بین آرمان و مارال ایجاد کرده، برملا و قهوه نوشیده می‌شود.