رفتن به محتوا

رمان ابله، فئودور داستایفسکی

رمان ابله، فئودور داستایفسکی

اَبله نام یکی از معروف‌ترین رمان‌های فیودور داستایفسکی است. این کتاب ابتدا به صورت پاورقی در سالهای ۶۹–۱۸۶۸ در روزنامه روسکی فیسنیک به چاپ رسید.
داستایفسکی، نوشتن ابله را در سپتامبر ۱۸۶۷، در ژنو آغاز کرد و آن را در ژانویه ۱۸۶۹ در فلورانس به پایان رساند. در این مدت، او و همسر دومش، آنّا گریگوری‌یِونا، روسیه را برای فرار از طلبکاران ترک کرده بودند. آنها در فقر شدید با وام گرفتن پی‌درپی و گرو گذاشتن وسایل خود زندگی می‌کردند. در عین حال داستایفسکی شدیداً به قمار معتاد شده بود، و اغلب آنقدر بازی می‌کرد تا تمام پولش را می‌باخت. به طوری که آنها را پنج بار از محل اقامتشان بیرون کردند و تا پیش از پایان یافتن رمان ابله، در چهار شهر مختلف سوئیس و ایتالیا زندگی کردند. در این میان، سوفیا، اولین فرزندشان نیز در سه ماهگی، در مِه ۱۸۶۸ از دنیا رفت. یادداشتهای داستایفسکی در سال ۱۸۶۷ نشان می‌دهد که او داستان و شخصیتهای متفاوتی برای این رمان طرح کرده بود. تا اینکه سرانجام به ایده اولیه خود یعنی به تصویر کشیدن انسانی ذاتاً خوب و معصوم برگشت و کتاب را بر همین اساس نوشت.
رمان ابله
رمان ابله، نوشته فئودور داستایفسکی

خلاصه داستان

پرنس میشکین، تنها بازمانده یک خاندان اشرافی ورشکسته است. او در نوجوانی، تحت سرپرستی خویشاوندی خیّر برای معالجه افسردگی عصبی‌اش به سوئیس می‌رود. داستان زمانی آغاز می‌شود که او در کوپه قطار، پس از مدتی طولانی و در حال بازگشت به وطن، با دو مسافرِ دیگر کوپه آشنا می‌شود. راگوژین، همسفر جوان و تندخو و سرسخت او، در راه سفر، سفره دل خود را پیش میشکین می‌گشاید و داستان عشق آتشین خود به ناستازیا فیلیپونیا را بازمی‌گوید. پرنس میشکین و راگوژین چون به سن پترزبورگ می‌رسند، از یکدیگر جدا می‌شوند و پرنس نزد ژنرال یپانچین، شوهر یکی از خویشاوندان دور خود، می‌رود به این امید که در زندگی تازه‌ای که می‌خواهد آغاز کند پشتیبانش باشد.

کتاب داستان رویارویی شخصیتهای جوان طبقه مرفه روسیه است که از سر عشق یا غرور درگیر عواطف و فشارهای روحی می‌شوند و در تلاشند موقعیت خود را مستحکم کنند. در این میان پرنس میشکین به عنوان شخصیتی معرفی می‌شود که ذاتاً ساده‌دل است و به هر کس اعتماد می‌کند؛ به اضافه اینکه اقامت طولانی‌اش در آسایشگاه سوییسی باعث بی‌تجربگی کامل او در زندگی شده است. به هیمن دلیل همه او را ابتدا ابلهی می‌شمارند اما احترام همه را به خود جلب می‌کند.

فیودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی نویسنده رمان ابله

پرنس لی‌یف (لِف) نیکلایویچ میشکین: مرد قهرمان داستان که صرع دارد.
ناستازیا فیلیپُونا باراشکووا: دختری که ژنرال یپانچین، روگوژین و پرنس میشکین عاشقش هستند
پارفیون سمیونوویچ راگوژین: مردی که پرنس در قطار با او آشنا شد و همچنین عاشق ناستازیا
لیزاویِتا پروکوفیِونا یپانچینا: از خویشاوندان دور پرنس میشکین و همسر ژنرال یپانچین
ژنرال ایوان فیودوروویچ یپانچین: مردی متمول و جاافتاده که پرنس برای حمایت به او مراجعه می‌کند
الکساندرا ایوانُونا یپانچینا: دختر بزرگ ژنرال یپانچین
آدِلائیدا ایوانُونا یپانچینا: دختر دوم ژنرال یپانچین که نقاشی می‌کند
آگلایا ایوانُونا یپانچینا: دختر کوچک ژنرال یپانچین، رقیب عشقی ناستازیا فیلیپونا
ایپولیت ترنتیف: جوانی نهیلیست که سل دارد و آخرین روزهای عمر را طی می‌کند
لوکیان تیمافییویچ لیبیدی‌یِف: کارمندی که در قطار با پرنس میشکین و راگوژین آشنا می‌شود
آفاناسی ایوانوویچ توتسکی: سرپرست ناستازیا فیلیپونا
ایوان پتروویچ پتیتسین: دوست گانیا که در کار صرافی و رباست
گانیا (گاوریلا آردالیونوویچ ایوولگین): مشاور جوان ژنرال که هم به ناستازیا و هم به آگلایا ابراز عشق کرده است
کولیا (نیکالای آردالیونوویچ ایوولگین): برادر کوچک گانیا، دوست ایپولیت و معتمد بسیاری از شخصیتهای داستان
واریا (واروارا آردالیونُونا پتیتسینا): خواهر گانیا، همسر پتیتسین
ژنرال ایولگین: پدر بازنشسته و الکی گانیا، کولیا و واریا
نینا الکساندروونا: مادر گانیا، کولیا و واریا
پرنس سچ: اشرافزاده‌ای که با آدلائیدا ازدواج می‌کند
یوگنی پاولویچ: دوست خانوادگی یپانچین‌ها که احتمال می‌رود از آگلایا خواستگاری کرده باشد
فردیشچنکو: بیکاره الکلی و دوست ناستازیا
آنتیپ بوردووسکی: مرد جوانی که به اشتباه می‌پندارد پسر حامی پرنس میشکین است
کلر: گروهبان بازنشسته و حاضر در صحنه‌های دعوا
ورا لوکیانوونا: دختر نوجوان لوکیان لیبدی‌یف

رمان ابله، نوشته فئودور داستایفسکی