رفتن به محتوا

رمان رازهای سرزمین من

رمان رازهای سرزمین من

رازهای سرزمین من نام رمانی است از رضا براهنی که درباره‌ی فضای ایران قبل از انقلاب اسلامی نوشته شده است. این رمان تا کنون به زبان‌های مختلف ترجمه شده است. قهرمان این داستان حسین تنظیفی است که شاهد ترور یک افسر آمریکایی بوده و تا پیروزی انقلاب در زندان به سر می برد. وی بعد از انقلاب به دنبال تهمینه خواهرزن تیمسار شادان است. این تیمسار از شخصیت “سرتیپ مهرداد” که زمانی رئیس ساواک تبریز بود و در شیراز کشته شد گرته برداری شده است. “رازهای سرزمین من” را یکی از پر شخصیت ترین رمانهای فارسی می دانند که راوی واحدی نداشته و راویان متعدد در زمان ها و مکان های مختلف داستان را پیش می برند. این اثر تاریخی که بلندترین رمان رضا براهنی به شمار می آید از لحاظ تصویری و فرمی و نیز سبک روایت مورد توجه منتقدان قرار گرفته است زیرا یکی از پر شخصیت ترین رمان‌های ایرانی است. راویان متعددی دارد و منتقدان سبک و روایت آن را هم بسیار پسندیده‌اند.

این اثر به سبک چند زبانی نوشته شده است، هر فصل از کتاب از زاویه‌ی دید جدیدی نقل می‌شود؛ کینه‌ی ازلی، قول همسایه‌ی تیمسار شادان، قول یک مترجم سابق، قول سروان بلتیمور آمریکایی، قول حسن میرزا، قول هوشنگ، نامه‌ی تهمینه خواهرزن تیمسار شادان و…

رمان رازهای سرزمین من نوشته رضا براهنی

در این رمان با متنی چندپاره و پر شخصیت روبه‌رو هستیم که در آن حوادث پیش از انقلاب ایران در یک شبکه‌ی منسجم روایت می‌شود.

عناصر سازنده‌ی این اثر مبارزه، ملیت، انتقام، خشونت و اروتیسم هستند، زبان براهنی در این اثر پرگو و صریح است.

او خود در مورد این اثرش در کتاب «رویای بیدار» می‌گوید: «من رازهای سرزمین من را با درد نوشته‌ام. آن دردها با من هستند. از من جدا نمی‌شوند. آن نوشته مرا به من شناسانده است. آن نوشته من نویسنده را آفریده است.»

رضا براهنی نویسنده رمان رازهای سرزمین من

بخشی از کتاب:

دهاتى نمى‌خواست برود، ولى مترجم دستش را گرفت، كشید بردش پشت دیوار و بهش گفت كه انگشت‌هایش را بكند توى گوش‌هایش و منتظر بماند. دیویس فتیله‌ى انفجار را قدرى درازتر گرفت، از الاغ دور شد و فتیله را آورد تا پشت دیوار. الاغ بى خیال وسط جاده ایستاده بود، و شاید به این فكر بود كه چرا صاحبش در این موقع روز، و درست در وسط جاده رهایش كرده، رفته است. دیویس منتظر شد تا كامیونى كه از دور مى‌آمد، آمد و با صداى بوق بلند و گاز، از كنار الاغ، به سرعت رد شد و رفت. راننده متوجه جیپ آمریكایى و آدم‌هاى كه پشت دیوار ایستاده بودند نشد.